دل وا؛ فیلمی درام ساخته امانوئل نیکوت است. دل وا نوجوانی است که مثل آدم بزرگ ها لباس می‌پوشد و زندگی می‌کند. او بزودی با جیدن یک کارگر اجتماعی و سامیا، یک نوجوان پر از خشم آشنا می‌شود. به نظر می‌رسد که صفحه جدیدی در دفتر زندگی دل وا باز شده است…

دفتر کناری؛ فیلمی در سبک کمدی سیاه به کارگردانی یواخیم بک و بازیگری جان هم است. کارمندی به نام اورسون به عنوان جدیدترین کارمند شرکت، برقراری ارتباط با سایر همکارانش را کاری دشوار می‌داند. یک روز او اتاقی خالی را در محل کار خود پیدا می‌کند که دیگر همکارانش وجود آن را انکار می‌کنند. مکانی که پتانسیل واقعی او را آشکار کرده و منجر به پیشرفت اورسون در شرکت می‌شود اما…

کالکتیو؛ فیلمی اکشن به کارگردانی تام دنوچی و بازیگری روبی رز، لوکاس تیل و تایریس گیبسون است. جوانی به نام سم الکساندر در یک آژانس مرموز قاتلان استخدام شده است، به زودی متوجه می‌شود که در اولین ماموریت خود باید مسئولیت مهمی را به عهده گرفته و گروه خطرناکی از قاچاقچیان انسان را ردیابی کند…

مثل مرده ها؛ فیلمی اکشن به کارگردانی آر.الیس فریزر است. داستان مردی با گذشته‌ای مرموز به نام برایانت است که به یک شهر کوچک مرزی در مکزیک نقل مکان می‌کند تا همه چیز را از نو شروع کرده و زندگی ساده‌ای داشته باشد؛ اما…

آنچه می‌آید؛ فیلمی درام مهیج به کارگردانی امی ردفورد است. اختلاف نظر میان یک دختر و مادرش، زمانیکه یک اتفاق در دنیای اینترنت، زندگی دختر را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد…

آشفته یا دیستوربیا؛ فیلمی مهیج به کارگردانی دی جی کاروسو و تهیه کنندگی استیون اسپیلبرگ است. شایا لابوف بازیگر نقش اصلی میباشد. جوانی به نام کال یکروز که همراه پدرش به ماهیگیری میرود؛ در راه بازگشت اتومبیل شان دچار سانحه میشود. یکسال بعد از این حادثه، او تبدیل به جوانی عصبی و بدخلق شده است اما…

سیب های آدام؛ فیلمی در سبک کمدی سیاه درام به کارگردانی آندرس توماس ینسن است. «ایوان» کشیشی در کلیسای یک روستا است که به خاطر درخت سیب بزرگ جلوی کلیسا شناخته می‌شود. او انسان عجیبی است. دنیا را با عینک خوشبینی می‌بیند و معتقد است با شیطان در حال جنگ است. در این حین سر و کله «آدام» که یک نئونازی سرسخت است پیدا می‌شود که برای انجام خدمات اجتماعی به کلیسا محکوم شده است…

خدا آمریکا را در پناه خود نگه دارد؛ فیلمی در سبک اکشن کمدی سیاه به کارگردانی باب‌کت گولدث‌ویت است. مرد میانسالی به نام فرانک که شغلی ندارد و فردی طرفدار آزادی بیان است که از شعارها، تمسخرها، رواج عادت‌های غلط و توهین‌های رایج خسته است و هرروز در تصور خود افرادی مانند همسایهٔ اعصاب‌خردکن اش را به قتل می‌رساند. بعد از مدتی دکتر به او می‌گوید که تومور مغزی دارد و فرانک از زندگی ناامید می‌شود. او تصمیم میگیرد اسلحه ای بردارد و افرادی که مستحق مرگ هستند را بکشد. دیری نمی گذرد که او در این کار یک شریک غیر منتظره هم پیدا می کند…