دوبله فارسی فیلم حفره
گویندگان : سعید مظفری، ناصر نظامی، حسین معمارزاده، اصغر افضلی، عباس نباتی، مریم شیرزاد و…
فیلم حفره 1960، به نظرم، جدّی ترین و مؤثر ترین فیلم فرار از زندان است. ممکن است از آن فرار از زندان های پر از اکشنی که آدم معمولاً انتظارش را دارد، نباشد . . . که نیست. اما فیلم بسیار جدّی، عمیق، و مؤثری است. فیلم رئالیستی ای که خیلی ها، از جمله سادول [George Sadol]، منتقد و مورخ بزرگ، از آن به عنوان نئورئالیزم فرانسوی یاد می کنند.
فیلم از ابتدا با معرفی یک مرد جوان، گاسپار [Gaspard]، که تازه وارد زندان شده است در یک سلول قدیمی به راحتی، به سرعت و با آرامش، شخصیت پردازی می کند. می فهمیم که رئیس کیست و چقدر خاموش و قوی است. می فهمیم که یکی از زندانی ها به شدّت اهل طنز است [به طوری که] گاهی نمی فهمیم که دارد شوخی می کند یا جدّی است. مهربان، قوی، و اهل طنز است. شوخی و جدّی اش هم مرز ندارد. یکی دیگر از زندانی ها جوان بدبین محکمی است که به هر تازه واردی بدبین است و زیاد سؤال پیچ می کند و به راحتی هم ارتباط برقرار نمی کند. و یک نفر دیگر که همیشه دوست دارد بخوابد و در نهایت نیز با دوستان ما نمی رود، با اینکه تمام زحمت ها را پا به پای آنها می کشد.
شخصیت پردازی بکر، به اندازه به ما می گوید. یعنی گذشته ی این زندانی ها به جز یک جمله ی ساده که هرکدام چقدر در زندان خواهند بود، مطرح نمی شود. اما به دقّت نمی گوید که هر کدام چه کار کرده اند و وضع زندگی و خانوادگی شان چطور بوده است. فقط می دانیم که اینها زندانی هایی هستند با حبس هایی سنگین که بالاخره تصمیم گرفته اند از زندان فرار کنند. فیلم از اینجا شروع می شود. پس به گذشته شان کاری نداریم. در اینجا، بکر، سخت موفق است. یعنی تک تک این آدم ها را برای ما ترسیم می کند و آنها را به ما نزدیک می کند.
می ماند این شخصیت جوان، گاسپار، که به نظر من به قوت باقی شخصیت پردازی های فیلم نیست. می فهمیم که با زنش اختلاف پیدا کرده، دعوایی کرده و تیری شلیک شده. و متهم به کوشش در جهت قتل خواسته ی زن. قتل، ناخواسته نیست. همین. قیافه ی مهربان و سمپاتیکی دارد، مؤدب است. شغلش هم که اعلام می کند، به اش نمی خورد. در آخر فیلم هم، علت این تصمیم و عملش را نمی فهمیم.
ببخشید من را. همه می گویند آخر فیلم را لو نده. من می خواهم لو بدهم! چرا؟ برای اینکه داریم نقد می کنیم و نگاه می کنیم به فیلم. ممکن است که خیلی ها برای ته فیلم بنشینند اما اگر ته فیلمی را هم بدانیم، می خواهیم بدانیم چگونه به آن ته می رسد. این، طرز دیدنِ درست تر سینماست. تا اینکه شما فیلمی را ببینید [و] از آدم نزدیکتان بپرسید: ته اش چی شد؟ ته اش هر چی شد! اصلا مهم نیست! مهم این است که چگونه این شد. پس اجازه بدهید که از این به بعد این قرار را با هم بگذاریم که اگر من راجع به ته فیلمی حرف زدم، لو دادن قصه نیست. چگونه دیدنش است. این تمرین را با هم کمی داشته ایم، از این به بعد هم خواهیم داشت. این ضروری بود من یه کم زودتر در برنامه های قبل بگویم . . . الان گفتم.
خوب، حالا که از شرّ این قصه (یعنی از ته فیلم) خلاص شدیم، یک جمله ای در فیلم است که در دوبله اش خیلی شیرین است. فرانسه اش این نیست. دوبله اش این است که “بیچاره شدی بچه.” من معمولا جملاتی از فیلم ها را خیلی کم یادم می ماند. این از آن جملاتی است که یادم مانده: “بیچاره شدی بچه.” چرا؟ همه ی فیلم درباره ی اعتماد و خیانت است. اعتماد این تیم، این چهار نفر در سلول به هم که در دورانی به دست آمده است که ما ندیده ایم. الان شاهد آخرین حرکت این اعتماد هستیم. یعنی فرار مشترک از زندان. همه می دانند که کسی از داخل جمع لوشان نمی دهد. اما این تازه وارد که وارد شده چه؟ ممکن است خیانت کند. پس تم [Theme] ما، اعتماد و خیانت است. و در آخر این جوان خیانت می کند و لو می دهد.
تنها انتقادی که من به بکر دارم در این فیلم این است که کاش به “ما”ی مخاطب می گفت که او لو می دهد. اگر به ما می گفت و ما جلو تر از بقیه (آن چهار تا زندانی اصلی) قرار می گرفتیم، حالا دیگر فیلم برای ما شکل دیگری می شد. به جای اینکه به ما شوک بدهد (که شوک می دهد)، تعلیق ایجاد می کرد. الان چیزی را از ما و آن چهار زندانی دیگر پنهان کرده است که وقتی رو می شود، ما دچار شوک می شویم. اما این شوک چقدر کار می کند؟ یکی، دو دقیقه. ولی اگر از همان جا، اواخر فیلم که گاسپار می رود پیش رئیس زندان، می فهمیدیم که لو داده و دلایلش را هم می فهمیدیم، آن وقت، هم شخصیت پردازیمان راجع به این آدم دقیق تر می شد و هم تعلیق می آمد سراغمان. یعنی ما دیگر مسأله ی مان این نبود که “چه” می شود. مسئله ی مان این بود که “چگونه” می شود. و این قطعا هم سینما تر بود، هم اثر ماندنی تر می شد، هم ما دقیق تر می رفتیم روی جزئیات آدم ها. و گاسپاری که به نظر من خوب شخصیت پردازی نشده، عمیق تر می شد و شخصیت پردازی جدّی تری پیدا می کرد.
فیلم پر از نکات فوق العاده است. پر از جزئیات است. و می دانیم که سینما یعنی جزئیات. یعنی اگر ما جزئیات شخصیت و فضا را نداشته باشیم، کلیاتی در کار نیست و اثر در نمی آید. فیلم پر از جزئیات مستند گونه است. و از این نظر، به نظر من، منحصر به فرد است.
دقّت کنید، مثلاً، موقعی که قرار است کارتونی که برای زندانی ها می آید را بگردند. نود درصد از این کارتون غذاست. درست شد؟ ماهی، مرغ، ژامبون، قند . . . هرچه. و ببینید با چه دقّتی دوربین آرام شروع می کند به وارسی این غذاها با یک چاقویی که شما را عصبانی می کند. آن چاقویی که به ژامبون می زند، با همان، پنیر را خورد می کند، با همان ماهی را. یا حتی صابونی را که احیاناً فرستاده اند برای زندانی. و این ما را اذیت می کند. چقدر خوب! و بکر می خواهد این کار را بکند. و این بخشی از تجربه ی ما می شود. مایی که تا حالا این تجربه را نداشته ایم، از آنِ ما می شود. این فوق العاده است.
یا مثلاً موقعی که سلول را ناگهان می آیند وارسی می کنند. عالی است! همه چیز را قاطی می کنند. اینجا محل زندگی زندانی هاست. یک حداقلی احترام بگذارید وقتی قرار است بگردید. نمی گذارند.
قبل از اینکه برسیم به بحث کندن زمین که عالی است به نظرم و در واقع یکی از مهمترین محورهای فیلم است، اجازه بدهید یکی دوتا نکته ی کوچک دیگر عرض کنم بعد برسیم سراغ این بحث.
شیر آب چکه می کند. دو تا لوله کش می آیند. در همین صحنه ما متوجه می شویم که یکی از این سرنگهبان ها که قیافه خیلی سمپاتیکی دارد؛ نه چاق است نه عبوس است، نه بی رحم است- خیلی مهربان، سمپاتیک ولی قوی است؛ کاری می کند که این ظلمی که به این زندانی ها شده است که این دو تا لوله کش سیگارهایشان، تمبرهایشان و وسایلشان را غارت کرده اند، برگردند و تنبیه شوند. و ما با جزئیاتی این را می بینیم. و چقدر بکر به درستی حد نگه می دارد در همین تنبیه. حق با اینهاست، تعدادشان هم بیشتر از آنهاست. اما در خشونت حد نگه می دارد. این خیلی خوب است. و چقدر با جزئیات این کار را می کند. آن آدمی که دستش قوی است، موقعی که سیلی می زند، ما بعداً در زمین [کندن] هم می بینیمش. آن آدمی که آرام است، آن آدمی که با یک نگاه . . . همه ی اینها را در این صحنه هم می بینیم. بکر چنان مستندگونه فیلم را ساخته که ما هر لحظه را می فهمیم، یعنی حس می کنیم. تجربه می کنیم و می فهمیم.
برسیم به صحنه ی کندن زمین. زمین به شدّت سخت و سفت است و خیلی باید ضربه زد. همین جا بگویم بکر عالی از صدا استفاده می کند. یعنی بخش مهمی از فرم فیلم، غیر از دوربین مستند گونه ی معقولی که اساساً با Medium Shot کار می کند و در سراسر فیلم به نظرم نمی آید بیشتر از پنج تا Close-up داشته باشد، با صدا عالی کار می کند. صدایی که به شدّت فضا را می سازد.
در این کندن، ما سختی زمین و بعد سختی دیوار و سختی ضرباتی که همپای آن سختی باید از پسش بر بیایند را می بینیم. دست می بینیم. ضربه می بینیم و مهمتر؛ انسان می بینیم. یعنی همین جا هم شخصیت پردازی می کند. از طریق اینسرت های دست، از طریق ضربه، و از طریق صدا شخصیت پردازی می کند. آن آدمی که پشت این ضربات است. فوق العاده است.
چندین بار ما شاهد کندن زمین و دیوار هستیم. هر بار عادی نمی شود برایمان. خسته هم نمی شویم. انگار دارد تجربه ی ما را غنی تر می کند. و انگار در پس همه ی این سختی ها، خوب، بالاخره پیروزی ای هست و فرار از زندان. که نیست. که گفتم چرا نیست.
اما دوربین، به نظر من خیلی شبیه جان فورد [John Ford]، در این سیاهی حرکت می کند، قاب جان فوردی می گیرد. دوربین ایستاده، اینها از دوربین دور می شوند، می روند ته Background، سیاهی و نوری که قاب می سازد. خیلی به نظرم مؤثر است و زیبا. و جان فوردی است.
این مثالی که از قاب زدم، خوب است که به جویندگان جان فورد رجوع کنید که اتفاقا چند شب پیش با هم دیدیمش. می بینید که چقدر قاب جان فوردی است.
آن نکته ای هم که عرض کردم، مسأله ی “چه” و “چگونه”. خوب است به فیلم برسون [Bresson] توجه کنید: یک محکوم به مرگ می گریزد (گریخت). من البته فکر می کنم روی تم فرار از زندان، فیلم بکر از فیلم برسون سر است. مستقل از جنبه های مثبت دیگری که فیلم برسون دارد.
یک نکته بگویم راجع به Close-up ها. عرض کردم فیلم پنج، شش تا Close-up بیشتر ندارد. اوّلیش کجاست؟ در کندن، آوار می ریزد سر یکی از این زندانی ها که دوست رئیس است. و او یک لحظه فکر می کند که نابود شد در این کندن. یک Close-up که پر از وحشت است به ما می دهد. این عالی است. فیلمی که Close-up ندارد، حالا وقتی این Close-up را می دهد، لرزه به اندام ما می افتد.
یا دو تا medium Close اِ عالی داریم. موقعی که می گوید یکی از این بچه ها (همین آدم) می گوید من نمی آیم. برای این که مادرم وضعش بد می شود. یک نمای medium Close و بعد Close از او داریم که به بالا نگاه می کند و یک نمای بعدتر از رئیس داریم که آرام و خاموش به بالا نگاه می کند. یعنی به نظر من Close-up ها اساساً اوج حس و گاهی تفکر است. اینجا رئیس دارد فکر می کند در این Close-up. که سرنوشت او چه می شود.
بکر، به نظر من، در قاب بندی، در فضاسازی و در استفاده ی عالی از صدا و در روابط انسانی بسیار استادانه عمل می کند. یک مثال کوچک بزنم (وقتمان کم است). لحظه ای هست که قرار است همین جوانی که مضنون است به گاسپار، به اش نزدیک شود. هر دو دارند می خوابند و گاسپار پشتش را به او کرده است. یک بسته ی کوچک آبنبات در می آورد، یکی خودش برمی دارد، می زند پشت او و آرام تعارف می کند. عالی است.
– منتقد : مسعود فراستی
باکس دانلود
حجم مصرفی شما به صورت عادی محاسبه میشود.
دوبله فارسی
یک فیلم کلاسیک فوق العاده عالی و جذاب ، ممنون از سایت درجه یک تون.